۰۵ فروردين ۱۳۸۶ |
ابزارهاي تبشير (تبليغ مسيحيت) و خطرات آن دكتر خالد زهري
خطرناكترين پديدهاي كه مسلمانان مقيم اروپا با آن روبهرو هستند، تبشير [تبليغ مسيحيت و فراخواني به دين مسيح] است كه توانسته در بسياري از آنان كارگر افتد. اين سخن نه به گزاف كه با چشمان خويش آن را ديده و تجربه كردهام. من بارها به فرانسه سفر كرده و جوانان مسلمان بسياري را ديدهام كه مسيحي شده و حتي بيشتر از خود مسيحيان، مسيحي گشتهاند! و نكتة خطرناك اين كه آنها از مخاطب تبشير، تبديل به عامل آن [يعني مبلغ مسيحيت] گشتهاند. مسيحيان در كشورهاي مغرب عربي براي رسيدن به اهداف خود، روي اين دسته از جوانان مسلمان تازه مسيحي شده حساب ميكنند چون در اين كار، از مسيحيان غربي، توانايي بيشتري دارند. نامهنگاريهاي عربي آنان [مسيحيان] با شهروندان اين كشورها، به وسيلة مغربيهاي مقيم اروپاست كه معمولاً نيز داراي امضاهايي با نام اسلامي و مغربي هستند. ما نبايد به اين ادعا كه ميگويد مسيحيت در مسيحي كردن مسلمانها با ناكامي مواجه شده است، توجه كنيم. اين ادعا يا دروغي است كه عمداً علم شده تا مسلمانها را در خواب خرگوشي نگاه دارد و آنها را متوجه اين خطر جدي نسازد و يا برخاسته از توهماتي است كه افراد بيخبر از همه جا، آن را تكرار ميكنند و متوجه توطئههاي خطرناكي كه هم اينك در آفريقا به طور كلي و شمال آن به طور اخص، تدارك ميشود ـ و آنچنان آشكار و رسواست كه جز بر آدمهاي سادهلوح يا احمق بر كسي پوشيده نمانده ـ نيستند. تاريخ، حكايت از آن دارد كه بسياري از كشورهاي اسلامي، با تبشير و تبليغات مسيحيت تبديل به كشورهاي مسيحي شده و هويت اسلامي خود را گم كردهاند و مسلمانان باقي مانده در آنها گرفتار پتك تبشير داخل از يك سو و سندان توطئههاي خارجي از سوي ديگر گشتهاند. به عنوان مثال ميتوان از فيليپين نام برد كه در آغاز، عبارت از مجموعه مملكتهاي اسلامي بود و مسيحيان تنها اقليتي را در آن تشكيل ميدادند، ولي اكنون كشوري مسيحي است كه اكثريت شهروندان آن مسيحي هستند و مسلمانان تبديل به اقليتي با چنان بدبختيهايي شدهاند كه نياز به تكرار بيان آنها و سياه كردن كاغذ نيست و به اصطلاح آنچه عيان است، چه حاجت به بيان است! و در مورد بسياري از قبايل آفريقايي كه ابتدا مسلمان بوده و سپس مسيحي گشتهاند، هرچه بگوييم كم است. به علت وجود مسلمانان مغربي مقيم اروپا، كار تبشير و تبليغ مسيحيت در مغرب عربي [شامل كشورهايي چون الجزاير، مراكش، تونس، ليبي و موريتاني]، روال خطرناكي به خود گرفته و پيروزيهاي چشمگيري به دست آورده است و كار به جايي رسيده كه آنها در پي ايجاد اقليتي مسيحي در اين منطقه هستند. معلوم است كه چنين اقليتي در صورت تحقق اين هدف، چه خواستهايي را مطرح خواهند كرد و اين خواستها مسلماً داراي چه پيامدهاي وخيمي است. بنابراين، ما وظيفه داريم اين مسئله را در چارچوب توجه هر چه جديتر به شيوههاي جديد تبشير [مسيحي كردن ديگران] كه از سوي اعراب مسيحي شدة مقيم اروپا و فعالان در شمال آفريقا در حال اجراست، مورد بحث و مطالعه قرار دهيم. در بررسي پيش رو، به برخي از راههاي خطرناكي اشاره خواهيم كرد كه از طريق آنها حركت تبليغي مسيحيت، تلاش پيگيري را درشمال آفريقا در پيش گرفته و متأسفانه حكايت از ناكامي طرحهاي اسلامي در رويارويي با اين يورش ددمنشانه دارد. مسلمانان در اين گيرودار بيشتر به درگيريهاي بيهوده ميان يكديگر، تلاشهاي بيثمر و پخش انديشهها و افكاري ميپردازند كه به جاي خدمت به امت و وحدت و تحكيم و تقويت آن، جز تفرقة مسلمانان و پراكندگي هر چه بيشتر آنها، حاصلي ندارد. راههاي پيشگفته از اين قرارند: ـ بهرهگيري از اصول اسلامي در «تبشير»؛ ـ استدلال مبلغان «تبشيري» به قرآن كريم؛ ـ پنهان شدن با نامهاي اسلامي در اين رويكرد؛ ـ ايجاد شك و ترديد در آيات قرآن كريم؛ ـ بهرهگيري از ارسال كتاب و اعطاي جايزه؛ ـ دعوت به بازديد و ديدارهاي حضوري؛ ـ پافشاري در نامهنگاري.
بهرهگيري از اصول اسلامي در «تبشير» از جمله برنامههاي برملا شدة «تبشير مسيحي»، آن است كه مبلغان تبشيري، از كاستيهاي تمدني و ضعفهاي فرهنگي مسلمانان سوء استفاده كرده، از اصول اساسي اعتقادات مسلمانان به منظور ورود به عرصة باورهاي اسلامي، بهرهگيري ميكنند تا پايههاي آن را متزلزل و اساسش را ويران سازند و كانالي براي نفوذ عقايد مسيحي ـ كه منطق سليم، آن را رد ميكند و خردمندان آن را نميپذيرند ـ با پوششهاي آشنا براي مخاطب عرب و مسلمان، فراهم آورند. چند مثال، موضوع را روشنتر ميكند؛ يك مركز تبليغي ـ تبشيري مسيحي وجود دارد كه خود را «انستيتو بينالمللي پژوهش و تبليغ» مينامد و انجيل مرقس را بدون كمترين اشاره به اين كه انجيل است و تنها به عنوان «داستان حضرت عيسي» به صورت جزوة كوچكي منتشر و از راه نامهنگاري به ويژه مقصد شمال آفريقا و آدرس مغربيهاي مقيم كشورهاي اروپايي، به طور رايگان، پخش ميكند. در پيشگفتار اين جزوه با عبارتهاي جذابي چون «اي برادر عرب!» و «برادران عرب!» برخورد ميكنيم. ولي از همه خطرناكتر اين كه اين پيشگفتار با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع ميشود و با دعايي كه براي مسلمانان آشناست و در نماز و ادعية خود آن را تكرار ميكنند يعني: «لا إله إلّا الله له الحمد و منه الإنعام و الجود و الهداية» همراه ميشود و با عبارت مألوف اسلامي يعني: «آمين يا رب العالمين»، ختم ميگردد. از آن جا كه نام «يسوع» بيانگر محتواي مسيحي آن است، در تمام صفحات انجيل گمراهكنندة مزبور، نام «يسوع» با نامي كه از نظر مسلمانان هيچ شك و شبههاي برنميانگيزد و كاملاً براي او عادي است، يعني «عيسي» تعويض ميگردد!! از ديگر نمودهاي گمراهسازي در اين تبليغات، ارائة عهد جديد نه با نام مشهور و معروف خود انجيل، بلكه با معني و مدلول لغوي آن است. نامي كه در اصل يوناني است. آنها انجيل لوقا را با عنوان «الأخبار السارة» (خبرهاي خوش) بدون هيچ پيشگفتار يا ديباچهاي حاوي اشارهاي به اين جايگزين اسمي يا علت عدول از نام مشهور و آشنا براي همگان و چسبيدن به مفهوم لغوي يوناني آن كه تنها براي متخصصان بررسي كتاب مقدس آشناست، منتشر كردند. مبلغان مسيحي از شهر «ليون» (Luynes) فرانسه، نامهاي براي يك دختر چهارده سالة مراكشي، ساكن شهر «سلا» فرستادند: اين نامه، داراي پيوستي چاپ شده با عنوان «الله اكبر» و اين عبارتها بود: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين، خالق كلّ الأشياء بكلمة، و صلاة و تسبيحاً و شكراً و سجوداً، لمن صنعنا من تراب و خلقنا علي صورته، فأبدع تصويراً إنّ في ذلك لآيات لقوم يعقلون، و أشهد أن لا إله إلّا هو، الواحد الأحد، الفرد الصمد، لاشريك له، هو ينقذ من الضلال و يوفق للصواب و يهدي إلي الصراط المستقيم». از شهر «مالاگا» در اسپانيا، مجلهاي با عنوان «الأشبال» (بچه شيران) منتشر ميشود كه مخاطب آن كودكان مغرب عربي و هدف آن مسيحي كردن آنهاست. اين مجله با «بسمالله» قرآني آغاز ميشود و براي اثبات صحت باورها و آموزههاي مسيحيت، به گونهاي فريبكارانه به آيات قرآني استناد ميكند. قصد اين مجله، كشاندن كودكان مسلمان به مسيحيت به شيوهاي است كه گمان كنند اسلام چنين آموزههايي داشته و در راه اين دين گام برميدارند.
استدلال «مبلغان تبشيري» به قرآن كريم همچنان كه ممكن است اين فريبكاري، شكل ديگري به خود گيرد و مثلاً اظهاراتي دروغ و نسبتهاي ناروايي به قرآن باشد، مثل ادعاي اين كه قرآن درمورد حضرت مسيح با آنچه كه در كتاب مقدس آمده، كاملاً همخواني دارد؛ در كتاب صلب المسيح و قيامته (به صليب كشيدن مسيح و رستاخيز او)، نوشتة «ژان جلكرايست» آمده است: كتاب مقدس و قرآن ميگويند: حضرت مسيح طي حضور سه ساله در فلسطين، معجزههاي بزرگ و فراواني داشته است.1 حال اگر بپذيريم كه قرآن و كتاب مقدس متفق القولند كه حضرت مسيح معجزههاي بزرگي داشته است2، در كجاي قرآن اشاره شده كه حضور او در فلسطين به مدت سه سال بوده است؟! در همين كتاب، در خصوص داستان حضرت يونس(ع) نيز به قرآن كريم3 استناد شده تا مقايسهاي با آية يونان4 پيامبر ـ مورد استدلال حضرت مسيح در اثبات رستاخيز وي5 صورت داده باشد، آنگاه مينويسد: طبق آنچه كه در قرآن و در كتاب مقدس آمده است، مسيح معجزهها و شگفتيهاي متعددي در ميان ملت اسراييل داشته است.6 و در پاسخ به جزوة «احمد ديدات» با عنوان «قيامة أم انعاش» كه در آن سعي كرده ثابت كند حضرت مسيح، زنده از بالاي صليب فرود آمد، ژان جلكرايست اين نظريه را رد كرده، ميگويد: اين نظريه فاقد هرگونه پايه و اساس درست نه در كتاب مقدس و نه در قرآن است و مسيحيان و مسلمانان هر دو، از آن تبري جستهاند و تنها فرقهاي كه اين نظريه را پذيرفته، فرقة «احمديه» است كه در پاكستان تهمت غيرمسلمان بودن به آن وارد شده است.7 و ادامه ميدهد: من مطمئن هستم كه مسلمانان هوشيار اينك متوجه شدهاند كه «احد ديدات» با كتابهاي مقدس مسيحي آشنايي حقيقي ندارد.8 وي در پاسخ به پرسش كه: «چه كسي سنگ را غلتاند؟» (سنگ روي قبر يسوع پس از به صليب كشاندن ادعايي)، ميگويد: همة مسلمانان به خداوند و فرشتگان ايمان دارند9 و قرآن ميپذيرد كه فرشتگان بودند كه براي ويران ساختن شهري كه «لوط» در آن ساكن بود، اقدام كردند.10 و اين شهر همان «سدوم» است كه در كتاب مقدس از آن ياد شده است.11 آنگاه نتيجهگيري غلطي ميكند به اين مضمون كه: قرآن، نه تنها ايمان به وجود ملائكه، بلكه ايمان به قدرت و تحكم آنان بر امور مردم و زمين را براي مسلمانان مسلم ميداند و بنابراين هيچ مسلماني وجود ندارد كه به اين سخن انجيل معترض باشد: يكي از فرشتگان بود كه سنگ را غلتاند.12 و در كتاب: دربارة مسيح چه فكر ميكنيد؟،13 آمده است: داود پيامبر با گريه و زاري آمرزش خواست، ابراهيم خليل نيز از درگاه خداوند مغفرت طلبيد، ولي اگر در كتاب مقدس يا قرآن جستوجو كنيد هرگز دليل يا آيهاي مبني بر مغفرتطلبي از سوي حضرت مسيح حتي براي يك بار، نخواهيد يافت.14 هرچند قرآن مجيد خود ميگويد: لن يستنكف المسيح أن يكون عبداً لله و لا الملائكة المقربون، و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشر هم إليه جميعاً.15 مسيح از اين كه بندة خداوند باشد، هرگز سرباز نميزند و فرشتگان مقرب نيز و هر كه از بندگي او سرباز زند و سركشي كند، زودا كه آنان همه را (روز رستخيز) نزد خويش گرد آورد. عدم استنكاف حضرت مسيح(ع) دليل بر خضوع كامل و نهايت بندگي خداوند متعال است كه خود مستلزم فراواني آمرزشطلبي و طلب توبة دايمي است. مسيحيت بر آن است كه آمرزشطلبي از نعمتهاي خداوندي است و به بيان كشيش «اسكندر جديد»: «... آمرزشطلبي، با نعمت به دست ميآيد»16 و مفاد آية كريمه دربارة حضرت عيسي(ع) نيز همين است: إن هو إلّا عبد أنعمنا عليه و جعلناه مثلاً لبني اسراييل»17 او جز بندهاي نبود كه به او نعمت داديم و او را براي بنياسراييل، نمونهاي قرار داديم. آنها [مبلغان مسيحي و تبشيري] حتي عقايد و آموزههاي مسيحيت را نيز با استفاده از قرآن كريم ثابت ميكنند كه تناقض آشكاري است و استدلالشان را از هر گونه صداقت و اخلاصي، تهي ميسازد. پرسشي كه در اين جا مطرح ميشود، اين است: چه هنگام مسيحيها، در اثبات عقايد خويش، به قرآن كريم استناد ميكردند؟ و اين، پرسش شبههانگيز ديگري را در پي دارد: چه زمان مبلغان مسيحي در راه اثبات ادعاهاي خود، در پي دلجويي از مسلمانان بودهاند؟ مسلمانان چگونه ميتوانند اين رفتار را هضم كنند، حال آن كه مسيحيها، اصولاً اعتقادي به عصمت قرآن كريم نداشته و عقايد و شعاير مسلمانان را به باد مسخره ميگيرند؟! ولي اين شيوة جديد فريبكاري و گمراهسازي، پرده از راز چنين پرسشهايي برميگيرد. اين در حالي است كه مسيحيان، اعتراف دارند قرآن كريم، ادعاي تثليث و به صليب كشيدن مسيح، الوهيت وي و ديگر عقايد آنان را، رد ميكند. آنها در بسياري از كتابهايشان به اين مسئله اذعان دارند. به عنوان مثال، تنها به نقل قول زير ميپردازيم: ولي آنها معتقدند18 كه اين كتابها19، پس از آن كه خداوند، كتاب كامل خود را بر محمد(ص) فرو فرستاد، ضرورت وجود خود را از دست دادهاند، قرآن، تولد مسيح از مريم باكره را ميپذيرد، ولي در همان حال منكر فرزندي و خدايي اوست و به معجزههاي مسيح در شفا، اشاره ميكند و همة مسلمانان قبول دارند كه خداوند به مسيح نيرويي موهبت كرده كه بدان مردگان را زنده ميكند، ولي قرآن، مرگ مسيح بر فراز صليب را منكر ميشود و مدعي است كه يكي از دشمنان يا از ياران او به قدرت خداوند، به شكل مسيح درآمد و آنها گمان بردند [كه مسيح است] و او به خطا به جاي وي، به صليب كشانده شد و ميگويد كه مسيح زنده به سوي آسمان ـ جايي كه اكنون در آنجاست ـ شتافت.20
پنهان شدن با نامهاي اسلامي در اين رويكرد «مبلغان تبشيري» در نامهنگاريهاي تبشيري با اعراب و مسلمانان، از امضاهايي با نامها و القاب اسلامي استفاده ميكنند. در نامهنگاري با دخترك مغربي كه اندكي پيش از آن ياد كرديم، امضاي نامه، «شيخ عبدالله» بوده است. سردبير مجلة تبشيري «كتابي» (كتاب من) نيز «محسن الشماع» نام دارد. در مجلة «مفتاحالمعرفة» نيز شاهد امضاي نويسندگاني چون «عبدالقادر»، «مسلم» و... هستيم. در مجلة «المنار» افرادي با نامهايي چون «عبدالرحيم» قلم ميزنند. نامهنگاريهاي شخصي با نامها و امضاهايي انجام ميشود كه هيچ ربطي به عرف اجتماعي مسيحي ندارند و جملگي به لحاظ شكل و مضمون اسلامي هستند: «محمد»، «علي»، «خالد»، «العلوي» و از اين قبيل. روشن است كه اين شگرد، دو هدف را دنبال ميكند: اول دشواري جدا شدن كامل از جامعه، چه مسيحي شدن با احساس غربت وحشتناكي همراه است و مسلماً باعث تعطيلي حركت تبشيري ميگردد؛ دليل ما در اين تعليل و استدلال نيز اين سخن آنهاست: ... حتي هنگامي كه فرد مسلمان ميپذيرد كه مسيح، تنها نجاتدهنده است، براي او دشوار است كه آشكارا ايمان خود را برملا سازد و روابطش را با جامعة قبلي بگسلد.21 و بدين ترتيب، پنهان شدن با نامهاي اسلامي از سوي مبلغان تبشيري و حفظ نامهاي اسلامي از سوي مسيحيشدگان، ضامن برداشتن اين مشكل از سر راه است. در عين حال، اين شگرد، در آميختگي آنان با جامعه اسلامي را تشويق ميكند و از آن جا فعاليتهاي تبليغي و روضهخوانيهاي مسيحي را روانتر و آسانتر ميسازد. دليل ما، در اين خصوص نيز اين سخن آنهاست: ... اسقف كليساي انجيلي، نام اسلامي خو درا حفظ ميكند تا ثابت كند كه در ايران ميشود يك مسلمان علناً از ايمان خود به مسيح سخن به ميان آورد و با شجاعت و شهامت، [به مسيح] خدمت كند.22 و اين همان هدف دومي است كه آنها در چنين اقدامي دنبال ميكنند. آنها از عرف اجتماعي اعراب و مسلمانان و ويژگيهاي آن، به منظور اعمال گفتمان مسيحي خود بهرهگيري ميكنند و البته برجنبههاي منفي اين عرف و زشتيهاي تحقيرآميزي كه در نظر هر مسلمان عاقلي نفرتانگيز است، انگشت ميگذارند؛ زيرا گفتمان مستقيم و انتساب همة زشتيها به اسلام و نه به مسلمانان نادان كه اسلام از آنها بري است، مسلماً منجر به برخوردي بيحاصل ميگردد. مثال اين برخورد، رماني به زبان فرانسه است كه از سوي مبشران مسيحي در مغرب عربي و ميان مغربيهاي مقيم فرانسه، پخش ميشود؛ عنوان «يوقان» (Ourane) نوشتة «ساموئل گرانجين»؛ يك درام حقيقي و بيانگر زندگي كودك نابيناي رانده و بيچارهاي به نام يوقان در جامعة الجزاير است كه به دليل نابينايي و فقر شديد، به شدت مورد آزار و ستم جامعه و تحقير مردم قرار گرفته تا اين كه بشارت مبلغان تبشيري به دادش ميرسد و با پذيرش دين آنان [مسيحيت]، از اين بدبختي نجات مييابد و در شمار مبلغان مخلص آن در ميآيد.
ايجاد شك و ترديد در آيات قرآني گامهاي پيش گفتة مبلغان تبشيري مسيحي، آنان را به ايجاد شك و شبهة خطرناكي رهنمون ميسازد. چه در مهمترين كتاب مقدس مسلمانان يعني قرآن كريم البته به شيوة بسيار هوشمندانه و زيركانه و با اجتناب از روشهاي مستقيمي كه ممكن است منجر به برخوردهاي بيحاصل شود، ايجاد شك و شبهه ميكنند. براي ايراد مثالي در اين خصوص، به آنچه كه در كتاب ايشان إخوانٌ من كردستان (برادراني از كردستان) نوشتة كشيشي انگليسي اشاره ميكنيم كه در آن، به اصطلاح اقتباسهاي اسلام از تورات و نوشتههاي بدعتآميز مسيحي و كتاب زرتشتيان و... توضيح داده شده است.23 با اين حال ميبينيم آنها در كتابهاي تبشيري خود [با رياكاري] در سخن از قرآن، آن را قرآن كريم توصيف ميكنند و آنچه را كه خود مايلند و آموزههايشان ميطلبد، متكلفانه از آن استنباط و برداشت مينمايند. ولي ما در رد اين ادعاها، آنان را به نوشتههاي پژوهشگران جدي كتابهاي آسماني حوالت ميدهيم كه با دلايل علمي، عدم امكان بشري بودن قرآن را ثابت كرده و در برابر، ـ و باز با دلايل علمي ـ از خطاهاي فراوان وارده در كتاب مقدس، پرده برگرفتهاند. به طوري كه ميتوان از وقوع تحريف در آنها سخن به ميان آورد؛ زيرا صدور خطا از سوي خداوند متعال، محال عقلي است.24
بهرهگيري از ارسال كتاب و اعطاي جايزه مبشران مسيحي در تأسيس كتابفروشيهاي تبشيري در كشورهاي مغرب عربي به منظور پخش و فروش كتابهاي خود با ناكامي مواجه شدند، زيرا دولتهاي اين كشورها، با برنامههاي تبشيري، مخالفت ميكنند. به همين دليل آنها اقدام به تأسيس كتابخانه يا كتاب فروشيهايي به ظاهر با رويكرد فرهنگي ـ فكري و در واقع با اهداف تبشيري، كردهاند. به عنوان مثال در كشورم (مراكش)، كتابفروشي «كليله و دمنه» در خيان «محمد پنجم» در شهر رباط از همين قماش است. اين كتابفروشي را به دليل موقعيت شاخص آن در خيابان ياد شده، همگان از كوچك و بزرگ ميشناسند، زيرا براي انبوه عابران روزمرة اين خيابان، كاملاً چشمگير است. دلايل من در چنين نگاهي به اين كتابفروشي عبارتند از: 1. در گزارش ارايه شده به كنفرانسي كه «كميتة تبشيري لوزان» با همكاري «سازمان تبشيري بينالمللي» در پاييز سال 1978م در شهر «گلين آيري» در ايالات كولورادوي ايالت متحدة آمريكا برگزار كرد، آمده است: طي اندك سالهاي گذشته، پخش كتاب مقدس و مطبوعات مسيحي بسيار كم و تنها به نسخههاي اعطايي مبشران مسيحي به دست ديگران، محدود بوده است و كتابفروشيهاي «انجمن كتاب مقدس»، يا بسته بوده يا در صورت داير بودن، شمار كمي از مردم از آنها بازديد ميكردند و تنها كتابفروشي موجود در مراكش و ديگري در تونس، حاوي كتابهاي بسيار كمي، آن هم در كنار مجموعة بسيار بزرگي از كتابهاي لائيك به منظور امكان تداوم فعاليت به صورت قانوني است.25 2. نامهاي به يك مركز تبشيري به نام «Service Biblique au Maroc» در شهر كازابلانكا نوشته بودم و يك سري توضيحاتي در خصوص برخي كتابها و مسايل مسيحي مطرح كرده و از آنها خواسته بودم نسخهاي از كتاب مقدس با ترجمة عربي كاتوليكي برايم ارسال دارند. در نامة جوابية مركز به من، در تاريخ 10 نوامبر 1995 آمده است: آقاي خالد زهري! با مسرت تمام نامة مورخ 1/11/1995 شما را دريافت كرديم؛ از ما خواسته بوديد دربارة مسيحيت، كتابهايي در اختيار شما قرار دهيم. به اطلاع شما ميرسانيم كه ما تمام تلاش خود را به عمل ميآوريم كه خوانندگان مراكشي همچون ديگر خوانندگان عرب زبان از اطلاع از هر آنچه كه به كتاب مقدس مربوط ميشود به زبان مادري خود محروم نمانند، ولي با كمال تأسف، دولت مراكش اجازة اين كار را به ما نميدهد و به همين دليل ما همة كتابها را تنها به زبان بيگانه در معرض فروش گذاردهايم؛ زيرا اجازة فروش نسخههاي عربي را نداريم و از عدم ارسال نسخة درخواستي متأسفيم ولي خاطر نشان ميسازيم كه كتاب مقدس به زبان فرانسه در تمامي كتابفروشيهاي مراكش از جمله كتابفروشي «كليله و دمنه» در رباط، وجود دارد...» 3. در پي مكاتبه با يك مبشر مسيحي آمريكاي لاتين مقيم مراكش، ديداري با او داشتم و از وي دربارة نحوة دريافت كتابهاي عهد قديم (تورات) و قاموس الكتاب المقدس جويا شدم؛ راهنمايي كرد كه آنها را از كتابفروشي «كليله و دمنه» خريداري كنم. 4. هر كسي كه گشتي در اين كتابفروشي بزند، متوجه ميشود كه در قفسههاي آن بسياري از كتابهاي تبشيري، جاي گرفته است. همة اين دادهها، ما را بر آن ميدارد كه قاطعانه نتيجهگيري كنيم: كتابفروشي «كليله و دمنه» ـ و بسياري ديگر امثال آن ـ داراي هدفهاي تبشيري است. و از آن جا كه اين روزنه، بسيار تنگ است و كارآمدي كمي دارد، روش ارسال رايگان كتابهاي تبشيري شيوة مؤثر و نتيجهبخشي در جلب نظر خوانندگان جديد، در سطحي گسترده خواهد بود.
دعوت به بازديد و ديدارهاي حضوري پس از ايجاد شك و ترديد در مخاطب عرب و مسلمان و اعطاي اطلاعات اندكي از مسيحيت به وي، گام عملي با سخن گفتن از مشاركت و در واقع «مشاركت معنوي» شكل گرفته و ديدارهاي «مؤمنان مسيحي» با يكديگر، شروع ميشود. چندين آية انجيل، توجيهگر چنين مشاركتي است، از جمله: و همة ايمانداران با هم ميزيستند و در همه چيز شريك ميبودند و املاك و اموال خود را فروخته، آنها رابه هر كس به قدر احتياجش تقسيم ميكردند و هر روزه در هيكل به يك دل پيوسته ميبودند و در خانهها نان را پاره ميكردند و خوراك را به خوشي و سادهدلي ميخوردند و خدا را حمد ميگفتند و نزد تمامي خلق، عزيز ميگرديدند و خداوند هر روزه ناجيان را بر كليسا ميافزود.26 كشيش «اسكندر جديد» خاطرنشان ميسازد كه نشستهاي معنوي، از جمله نعمتها و راههاي چيرگي بر گناه است او ميگويد: مسلم است كه نشستها و ديدارهاي معنوي از نيرومندترين ابزارهايي است كه خداوند براي رشد مؤمنان و پيشرفتشان در زندگي مسيحيت، به وجود آورده است.27 پيش از پيشنهاد ورود به چنين مشاركتي به مخاطب، جزوههايي براي او ارسال ميشود كه اهميت اين پيوند معنوي و محبت برادرانه را توضيح ميدهند كه به دو عنوان از آنها اشاره ميكنيم: يكي با عنوان «محبت برادرانه» دربردارندة موضوعهايي چون: «اهميت محبت»، «ايدة جسم واحد»، «موانع پيوستگي جسم واحد»، محبت عملي»، و ديگري با عنوان «پيوند معنوي» است كه موضوعهاي زير را در بر گرفته است: «آشنايي»، «اعتماد دو جانبه»، «ديدارها و ضيافتها و بازديدها»، «بررسي كلمة الله»، «نماز جماعت»، «تعميد»، «اجتماعات عبادتي» و «تسامح و هشدار». عناوين محتوايي اين دو جزوه، آشكارا محتواي واقعي آنها را نشان ميدهد. هر دوي اين جزوهها از انتشارات «مدرسة كلمة الحياة» پروتستاني در «مالاگاي اسپانيا» است. فراخوان به مشاركت معنوي، از طريق دعوت مستقيم براي ورود به يك انجمن مسيحي صورت ميگيرد كه معمولاً نيز همراه با اعطاي جايزههاي قابل توجهي است.
پافشاري در نامهنگاري قطع مكاتبه زماني صورت ميگيرد كه از تن دادن به برنامههاي مسيحي آنها از سوي طرفي كه با وي نامهنگاري كردهند، مأيوس شده باشند. ولي در ابتداي نامهنگاريها و زماني كه قرباني و طعمة مورد نظر در اوج هيجان اطلاع هرچه بيشتر و به دنبال يافتن پاسخ به كنجكاويهاي غريزي خويش است و پاسخ به پرسشهاي درسها و جزوات ارسالي كاملاً مشخص و آسان است، پافشاري آنها كاملاً چشمگير است و آنها با نامهنگاريهاي پياپي، علت تأخير در پاسخ را جويا ميشوند و دم به دم، خواهان توضيح ميگردند.
پينوشتها: ٭ محقق و پژوهشگر از كشور مغرب. 1. به صليب كشيدن مسيح و رستاخيز او (كه پاسخي است به سه جزوة «احمد ديدات»). نوشتة: جان جلكرايست، از انتشارات (Light of life)، اتريش د.ت؛ صفحة 4. 2. به عنوان مثال، نگاه كنيد به معجزة نزول خون آسماني در سورة مائده آيات 115ـ112 و معجزات آفرينش پرنده از گل، شفاي نابيناي مادرزاد و پيس و زنده كردن مردگان و پيشگويي اندوختهها و سخن گفتن در گهواره و پشتيباني روحالقدس و... (سورة آل عمران، آية 49 و سورة مائده، آية 110). 3. سورة صافات (37)، آيات 148 ـ 139. 4. «يونان» نزد مسيحيان، همان «يونس» نزد مسلمانان است. 5. انجيل متي ،39: 40ـ12، و سفر يونان، 68ـ4. 6. همان منبع، صفحة 20، سورة مائده (5)، آية 110، امال رسولان 22:2. 7. «به صليب كشيدن مسيح و رستاخيز او»، صفحة 32. 8. همان منبع، صفحة 33. 9. سورة بقره (2)، آية 285. 10. سورة عنكبوت (29)، آيات 34ـ31. 11. همان منبع، صفحة 43. 12. همان منبع، صفحة 44. 13. مركز «نداي اميد» در آلمان آن را منتشر ميسازد؛ اين مركز وابسته به «مدرسة مكاتبهاي كتاب مقدس» است. 14. «دربارة مسيح چه فكر ميكنيد؟» «دارالهداية»، ريكون (RIKON)، د.ت، صفحة 5. 15. سورة النساء ( )، آية 172. 16. چه كنم تا نجات يابم؟ از انتشارات نداي اميد، اشتوتكارت ـ ط.د.ت، صفحة 31. 17. سورة زخرف ( )، آية 59. 18. ضمير جمع مربوط به مسلمانان است. 19. يعني: تورات، زبور و انجيل. 20. «برادراني از كردستان» چاپ آلمان، چاپ اول 1993، صفحة 43. 21. همان منبع، صفحة 5. 22. همان. 23. همان، صفحة 47. 24. اين كتاب را آقاي فوزي شعبان با عنوان «اصل الانسان بين العلم و الكتب السماوية» به عربي ترجمه كرده است. 25. نگاه كنيد به كتاب «التنصير: خطة لغزو العالم الاسلامي»، صفحة 381. كه خود ترجمة كامل مقالات كنفرانس تبشيري ياد شده است؛ اين كتاب از سوي انتشارات (Maric) با عنوان The Gospel and Islam در سال 1978 در كاليفرنيا، چاپ و منتشر شده است. 26. انجيل، «اعمال رسولان» 2: 47ـ44، و نيز نگاه كنيد به انجيل متي 20ـ 19، انجيل يوحنا 13: 35ـ34، اول قرنتيان 12:27ـ13، غلاطيان 6:2ـ1. 27. «چه كنم تا نجات يابم؟»، صفحة 21.
ماهنامه موعود شماره 70
|